قدم‌های دل‌نشین

نمیدانم چه شد که میان این افکار پرنده خیالم پرکشید و سردیوار حیاط مادربزرگ نشست، و دلم گوش سپرد به صدای قدم‌های آهسته مادربزرگ به همراه صدای عصایش که آن را آرام به زمین می‌زد.
به خلاف این کودک مادربزرگ عجله‌ای نداشت که عمری راه رفته بود و می‌دانست دنیا خبری نیست و ارزش حرص و جوش و غصه را ندارد.
چقدر دلم برایش تنگ شده، برای مادربزرگی که دیگر نیست و ما باید به نبودش عادت کنیم. :’(
در همین افکار بودم که پدر و مادرم از بیرون آمدند، سرانگشت آرامش به قلبم ضربه زد که هنوز هم هست صدای قدم‌های دلنشینی که تا عمق جانم بنشیند، قدم‌های کسانی که تا هستند باید حواسمان به آن‌ها باشد.
کسانی که تمام جوانیشان را برای آرامش و آسایش ما گذاشتند وهنوز هم تکیه‌گاه زمینی ما هستند، قدم‌هایی که باید بر آن‌ها بوسه زد… :)

#به_قلم_خودم

قدم‌های دلنشین

بعدازظهری در سکوت وخلوت اتاقم نشسته بودم که از توی کوچه صدای کفش‌های سوتک‌دار کودکی راشنیدم.
از سوت‌سوت کفش‌هایش معلوم بود به سختی اما باذوق شیرینی اولین قدم‌هایش 👣 👣 را تجربه می‌کند. انگار می‌خواست همین اولِ کاری تند‌تند همه دنیا را زیرپا بگذارد، شاید هم برای رسیدن به هدفش تمام تلاشش را می‌کرد.
دلم می‌خواست بروم توی کوچه تا در شادی کودکانه‌اش شریک شوم. می‌توانستم تصورش را بکنم که دست‌های کوچکش را برای حفظ تعادل دو طرف بدنش محکم مشت کرده ومی‌خواهد بدود و حتی اگر زمین بخورد بلند شده وباخنده راهش را ادامه می‌دهد. با این افکار گل لبخند میهمان لبهایم شد. 🙂 چقدر دیدن کودکان شاد و لذت‌بخش است.
با خودم فکر کردم کاش هنوز هم مثل همان دوران به هدفم اطمینان داشتم و برای رسیدن به آن تلاش می‌کردم، حالا که می‌دانم پشتوانه‌ای چون خدا را دارم چرا به موانع ومشکلات لبخند نزنم؟ ☺

#ادامه_دارد

#به_قلم_خودم

محرم

🏴 دهه اول #محرم و تاسوعا وعاشورایی دیگه هم گذشت، جلوی گذر ایام را که نمی‌شه گرفت ولی می‌تونیم با بهره‌گیری صحیح از این ایام اونها رو موندگار و مستمر کنیم. ❤ #عاشورا یی که سراسر عشق است و همه رو از هر نژاد و مذهب و عقیده به عشق حسین جمع میکنه. حسینی که “اشِدّاءُ علی الکفار و رُحماءُ بینهم” بود، حسینی که هیچکس رو از درگاه خودش رد نمیکنه چرا که کرامت و بزرگواری رو از خدای خودش یاد گرفته.
هرکسی به نحوی سعی داره در این ایام کاری برای اباعبدالله انجام بده، اما بدونیم مجلس آقا حتما نباید شلوغ و پرسر وصدا باشه که گاهی یک سینه زنی و پذیرایی ساده و خالصانه مارو بیشتر به حسین نزدیک میکنه تا بدعتهایی که حتی مایه دلگرفتگی حضرت میشه.
🍃 به صرف هدفی مقدس و عشق آقا هرکاری مثل همین قمه‌زنی‌ها رو رواج ندیم که بقول آقای #قرائتی “شما که هدفتون مقدسه کاری نکنید که دشمن از اون سوءاستفاده کنه"و چهره اسلام و شیعه رو خشن و وحشی جلوه بده.
🍃 کاری نکنیم که موجبات اذیت دیگران رو فراهم کنه، سینه زنی و نوحه خونی تا پاسی ازشب اونم باصدای بلند هیچ لزومی نداره و بنا به گفته #رهبری“با هیچ منطق اسلامی و حسینی تطبیق نمیکنه”
👌 اگر میخوایم وارد مجلس حسین بشیم لااقل حفظ ظاهر رو هم بکنیم واز طرفی اگر کسی با ظاهر نامتناسب اومد با رفتار و گفتارمون کاری نکنیم که ازاین مجالس زده و رونده بشه، یا با تشر زدن به بچه‌ها خاطره بدی براشون یادگار بذاریم، میشه با برپایی یک هیئت کوچیک از خود بچه‌ها تو جای مناسب هم اونها رو سر ذوق بیاریم وهم عشق علی اصغر و رقیه رو براشون نهادینه کنیم.
🍃 حواسمون باشه به بهانه انجام کارهای عزاداری ویا گرفتن تبرکی حقی ازکسی ضایع نشه و #نماز_اول_وقت مون به تاخیر نیفته که خود آقا در بحبوحه جنگ این گفتگوی عاشقانه الهی رو به تاخیر ننداختن.
👌 اگه موقع نوشیدن آب به یاد لبهای تشنه حضرت سلامی روانه محضرش میکنیم، موقع دیدن منکرات هم یادی از هدف و دل تشنه حسین کنیم چراکه به فرموده خودشون"برای اصلاح امت جدشون"و #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر قیام کردند.

✅ هدف عزاداریهای ما باید رسوندن پیام عاشورا باشه و تذکر درسی که امام بخاطر اون جان خودشون رو فدا کردند.
 کمی به خودمون بیاییم و محاسبه کنیم توی این یکسال چقدر تلاش کردیم خودمون رو به حسین(علیه السلام) نزدیک کنیم و چقدر موفق بودیم؟
🔴 اقتدا کنیم به #حسینی که تا لحظه آخر دست از #هدایت دشمن برنداشت و ناامید نشد، حسینی که مثل کوه در مقابل ظلم و ستم ایستاد و ذلت و خواری رو نپذیرفت.ولی در مقابل خانواده نهایت محبت و نرمی رو بکار گرفت نکنه مابرعکس کارکنیم!
🔵 بیاییم اقتدا کنیم به #عباس که تابع ولایت و در اوج وفاداری بود حتی اگر امان نامه از دشمن برسه.
⚪ بیاییم اقتدا کنیم به #علی‌اکبر که باشجاعت و صلابت جوانی خودش رو فدای زنده نگه‌داشتن اسلام کرد.
⚫ اقتدا کنیم به حجاب #زینبی وصبر واقتدار زینبی که در اوج مصیبت و مقابل دشمن انقدر به خدای خودش اعتماد داشت که نه تنها نشانی از ضعف بروز نداد که همه رو برای خدا جز زیبایی نمیدیدکه فرمود"ما رایت الا جمیلا”
💟 لااقل اقتدا کنیم به #حر که توبه کرد و برگشت و راه سعادت رو انتخاب کرد،لااقل توبه کنیم کمی به خودمون بیاییم و باخدا عهد کنیم که هرچه بیشتر خودمون رو به اهداف حسین نزدیک کنیم از خود آقا یاری بخواهیم که دراین راه دستگیرمون باشه،که نه فقط به زبان بلکه از عمق دل به یاد حسین باشیم و عزاداریهامون از سر معرفت باشه.
🍁 جایی خوندم که نوشته بود شاید نمازی که قضا بشه جبران کنیم، روزه اگر قضا شد جبران کنیم ولی اگر #ولایت قضا شد جبرانی نداره.
🍂 تو سقیفه قضا شد زهرا شهید شد، 🍂 تو صفین قضا شد علی شهید شد، 🍂 تو کوفه قضا شد تابوت حسن تیرباران شد
🍂 تو کربلا قضا شد برحسین اسب تازوندن…
❌ حواسمون باشه ولایتمون قضا نشه.
این روزها حواسمون به ولایت مداریمون تو فضای مجازی باشه حداقل به شبهات و توهین‌ها دامن نزنیم و این ایام رو مورد تمسخر قرارندیم حداقل ما اینطور پیام‌ها رو منتشر و نقل نکنیم، دشمن به خیال کمرنگ کردن عشق حسین اینکار رو میکنه ما کمکش نکنیم هرچند که موفق هم نمیشه یزیدیان خواستند حسین محو بشه ولی برعکس نام حسین بعد از هزار وچندین سال هرساله درخشانتر میشه و قیامش درسی شد برای تمام جهانیان.
هنوز هم برای حسینی شدن دیر نیست
سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند
غافل از واقعه روز حسابت نکند
ای که دم میزنی از عشق حسین بن علی
آنچنان باش که ارباب جوابت نکند

#به_قلم_خودم

نعمت

من به مغزیجات کهنه مثل تخمه، بادام، پسته و… حساسیت دارم.
از قضا دیروز مقداری از اینها یافت شد و من که حساسیت را فراموش کرده بودم نشستم سرش تا اگر دانه سالمی یافت شد جدا کنم؛ که ناگهان چشمم اعتراض خودش را با خارش نشان داد. 🙃
با انگشت افتادم به جانش و خوب ماساژش دادم 😬 که این بار دریچه اشکش را باز کرد، من هم دستمال کاغذی را به یاری طلبیدم.
آنقدر به هم علاقه پیدا کردند که دستمال خودش به چشمم چسبید 😄
اما حالا چشمم باد کرده بود و حسابی تنگ شده بود.
بالاخره تسلیم شدم و رفتم چشم بخت برگشته را شستم بعد هم، یک نعلبکی چای برای چشمم ریختم نوش جان کرد(شستشو با چای 😅 ).
اما خب به این راحتی‌ها آشتی نکرد و باز هم نمیتوانستم خوب ببینم. :|
اینجا بود که واقعا فهمیدم چقدر راحت نعمت دیدن در اختیارم بوده ولی برایم عادی بود و متوجهش نبودم و شکرش را بجا نیاوردم.
واقعا چه نعماتی که داریم ولی قدرش را نمیدانیم. این چشم که بهرحال به لطف خدا امروز خوب شد 🙂 ، ولی باید بیشتر حواسمان به چیزهایی باشد که شاید در یک لحظه و به سادگی از دست برود و اگر از دست رفت قابل برگشت نیست، مثل پدر و مادر،دوست خوب وتک تک ثانیه های زندگی،نفس‌هایی که میکشیم و… 👌
باید بیشتر شکرگزار خدایی باشیم که بدون درخواست و چشم‌داشتی این همه نعمت عطا کرده و رحمت وفضلش آنجایی به اوج می‌رسد که در برابر شکر ناقص ما هم پاداشی در نظر گرفته‌است. ☺
کاش کمی بیشتر توجه کنیم
سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر

#به_قلم_خودم

#تلنگر

رمضان

همین یک ماه پیش بود که آمد. با آمدنش همان حس عجیب همیشگی راپیدا کردم. حس شادی و آرامش، همرا کمی دل نگرانی.
💼 چمدانش را گوشه ای گذاشت،2سطل بزرگ هم آورد 🗑
نگاهش کردم.برایم توضیح داد مثل هرسال:
این سطلها را میبینی؟ توی این هرچی کینه،کدورت،غیبت،تهمت،دروغ،سهل انگاری وعدم توجه و…داری بریز. 
حیف وجود توست که اینها را همراه داشته باشی،تو باید نور باشی
آخر ماه اینها را میبریم بیرون و دور میریزیم تا ازدستش راحت شوی.
اما این یکی، اگر دلگیری،دلشکستگی یا اشتباهی داشتی بریز. اینها بازیافتیست،میبرم خودِ خدا حلش کند،جواب دهد وببخشد.
❤ میدانی که چقدر مهربان است؟! دنبال بهانه است برای دادن جرعه ای از دریای رحمتش.وفقط یک چیز میخواهد اطاعت خالصانه :)
بی تابی ام را که دید،رفت سراغ چمدانش؛ بازش کرد. دوباره پر بود از چیزهای قشنگی که زیباییش برای کسی که درک کند خیره کننده است.
گفت:بیا بردار،ازهرکدام که میخواهی و هرچقدر دوست داری ☺
نشستم، اول بلورهای روزه را برداشتم 💎 ،بعد هم گلهای قرآن راجزء به جزء هرروز یک گل. 🌹
چندجام 🏆 دعا وگوی صلوات واستغفار وتسبیح. چند تاهم نگین انگشتری که نام ائمه رویش حک شده بود برای اینکه بیادشان باشم وکمک بگیرم ازشان.
:idea: چند چراغ نماز وتعدادی عطر خوشبوی خوشرویی وکمک به دیگران.ومقداری چیزهای دیگر.
یک چیز همیشه ته چمدانش بود که آرزوی آن را داشتم، میگفت:مدال 🏅 بندگیست. مدال اخلاص ومحو او شدن،مومن واقعی شدن. اگر خوب تلاش کردی آخرکار خودم به تو میدهمش.
بلند شدم وهدیه هایم رابرداشتم.گفت:مواظب باش باغفلت خرابشان نکنی،نگذاری دست آلوده نفس وشیطان بهشان برسد،میدانی که چقدر لطیفند!!!
.
.
.
و حالا چند روز است که مدام تذکر میدهد  مراقب باش، دارد تمام میشودها،کم کم باید بروم ها.
ومن بازهم غفلت کردم :|
چه روزهای خوب وزیبایی بود 😌
امروز داشت وسایلش راجمع میکرد.
با اینکه کمی سبک شده بودم اما هنوز مقدار زیادی زباله درونم بود. :twisted:
چندتا از هدیه ها خراب شده بود :’( وتعدادی هم سالم بود 😄 آنها را به من داد وگفت:بگذار گوشه طاقچه دلت ولی حواست بهشان باشد بازحمت به اینجا رسیدند خراب نشوند. 🙂
گفتم: نمیشود کمی دیگر بمانی؟ اینها که خراب شدند چی؟ قول میدهم…
گفت:نه گفته بودم فقط یکماه میمانم باید بروم. نا امیدهم نباش.
چشمم به همانی افتاد که از روز اول دنبالش بودم 🏅 .داشت توی چمدانش میگذاشت پس امسال هم…اشکهایم سرازیر شد 😭 😭
متوجه شد دستی از روی محبت بر سرم کشید و یک شاخه گل به من داد 🌷 شاخه گلی زیبا وخوشبو.
گفت:این هم عیدی ات.
لبخندی زدم و خوشحال شدم 😍
چمدانش را برداشت،دوباره اشکهایم راه گونه ام را درپیش گرفت دستم را به نشانه خداحافظی بالا بردم 👋 و او در لرزش قطرات اشکم دور شد و رفت.
رمضان را میگویم…

#به_قلم_خودم

دوست بی معرفت

دوستی دارم که سالهاست از دوستیمون میگذره، همسایه بودیم وهمبازی دوران بچگی. اما خیلی زود از شهرمون رفتند وفقط خاطرات محوی از بازیهامون باقی موند. :| تا اینکه فکر میکنم از برکت شهدا بود که بعد11سال یک روز تو یادواره شهدا دیدمش 😍 و دوباره ارتباط شکل گرفت.ازطریق همین فضای مجازی 📱
وهروقت که به شهرمون میومد وفرصت میشد حتما بهم سرمیزد یا باهم بیرون میرفتیم :) بعدهم ازدواج کرد ولی همچنان در ارتباط بودیم.
اما چندماهیه که دیگه اون دوست قبلی نیست؛ یادی از من نمیکنه.میگه سرم شلوغه و کار دارم. درکش میکنم. خودم هر وقت برسم بهش پیام میدم. 💬 یبار بهش گفتم: سلام #دوست_بی_معرفت .
میگه بیادت هستم 💭 اما نمیرسم پیام بدم 🙄 این دیگه چجور دوست داشتنه؟ اگه من هم مثل خودش رفتار کنم که دیگه دوستی ای باقی نمیمونه!!!مگه میشه کسی رو دوست داشته باشی ولی نشون ندی ⁉ خواستم فراموشش کنم اما یاد حدیثی از حضرت علی(علیه السلام) افتادم:
عاجزترین مردم کسى است که از به دست آوردن دوستان عاجز باشد و از او عاجزتر کسى است که دوستانى را که به دست آورده از دست بدهد. 1
پس گذاشتمش گوشه دفترچه دوستیهام باشه؛ برای اینکه گاهی احوالی ازش بپرسم.

فکر کردم من هم همینطورم!!! میگم امام زمان(عج الله تعالی فرجه) رو دوست دارم :) اما چقدر برایش وقت گذاشتم؟ ⏰ چه کاری برای خوشحالیش کردم؟ هربار گرفتاری وغفلت را بهانه کردم وفقط موقع مشکلاتم بیادش بودم :| درحالیکه امام عصر همیشه بیاد ما هستند ودرحق ما دعا میکنند. که خودشون فرمودند: ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی‌کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده‌ایم، که اگر جز این بود گرفتاری‌ها به شما روی می‌آورد و دشمنان شما را ریشه کن می‌کردند. پس از خدا بترسید و ما را پشتیبانی کنید. ٢
میدونم انقدر مهربون هستند که من رو کنار نگذارن. اما نکنه منم برم گوشه ای از دل آقا ❤
نکنه وقتی بهشون سلام بدم در جوابم بگن: سلام #بی_معرفت… 😭 😭 😭
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

#به_قلم_خودم

1.مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 14
٢.بحارالأنوار، ج 53، ص 175

مادر

مادربزرگ عزیزم، اکنون یکسال از نبودنت میگذرد؛ هربار که از جلوی خانه ات میگذریم یا پا به آنجا میگذاریم، نبودت حس میشود.
یکسال میشود که گرمی دستانت را لمس نکرده ام ونیستی تا برایم شعربخوانی،شعرهای زیبا وپرمعنا که از بر میخواندی و گاه از ماهم میخواستی آنها را بخوانیم.
خاطرات کودکی ام را که ورق میزنم رد پایت در جای جای آن به چشم میخورد.همان روزهایی که از راه مدرسه به خانه ات می آمدم وشب را کنارت سپری میکردم.
همان روزهایی که کتابی برمیداشتی ومن معلمت میشدم تومیخواندی و هرجایی نمیدانستی برایت میگفتم وسرخوش از تعریفت میشدم که میگفتی خانم معلم تو هستم!
هرچند این اواخرکمتر به دیدارت می آمدم ودلم طاقت نداشت تورا بیمار ببینم ولی سخت دلتنگ توام.
هنوز احساس میکنم گوشه خانه ات آرام خوابیده ای یا درسکوت به ما نگاه میکنی ودر ذهنت چه میگذشت نمیدانم… . گاهی نامی ازما میپرسیدی یا شعری میخواندی.وهنوز باورم نیست که دیگر نیستی…
وجودت گرمابخش وجودمان بود.
این اواخر بیماربودی وگاه بی طاقت میشدی ومیخواستی بروی وحالا رفته ای. فرزندانت به نوبت کنارت بودند وسعی میکردند تنهایت نگذارند وحالا بعدیکسال هنوز بی قرار نبودنت هستند. :| :| :|
حال که اولین سالگردتت مقارن با ایام #فاطمیه شده وفرزندان #علی داغدار مادری چون #زهرا یند، میگویم…
میگویم برای فرزندانت ونوه هایت…میگویم اگر مادربزرگ رفت، اگر مادر رفت داغ مرگ پدرش را بر دل نداشت، چراکه سالها از نبودنش میگذشت، اگر مادر رفت شوهرش راتنها نمیگذاشت بلکه پس از چند سال دوری به دیدارش میرفت؛ اگر مادر رفت جوان نبود وفرزند صغیرنداشت،که دخترانش محبت مادری را درکودکی چشیده بودند هرچند هنوز هم نیازمند وجودش بوده وهستند؛ اگر رفت حقش غصب نشده بود وجلوی چشمان پسرانش سیلی به صورت چون ماهش نزدند وجلوی او همسرش رادست بسته به محکمه بی عدالتی نبردند،اگر رفت کسی پهلویش رانشکسته بود وآثار کبودی بر بدنش به چشم نمیخورد 😭 و درخانه اش را به آتش نکشیدند، اگر رفت مخفیانه وغریبانه کفن ودفنش نکردند ومزارش بر دوستدارانش پوشیده نیست، بلکه ماوای دلتنگی آنها هرعصرپنجشنبه کنار سنگ مزارسردتوست. واینگونه تحمل داغ مادبزرگ برما آسان میشود چراکه چون #زهرا مظلومانه شهید نشد و زبان از بیان ظلم هایی که بر تو رواست قاصر است #یا_زهـــرا
⚫ جهت خشنودی حضرت زهرا وتسکین دل فرزندانش بالاخص مهدی فاطمه وشادی روح تمامی رفتگان #صلوات

#به_قلم_خودم