نعمت
من به مغزیجات کهنه مثل تخمه، بادام، پسته و… حساسیت دارم.
از قضا دیروز مقداری از اینها یافت شد و من که حساسیت را فراموش کرده بودم نشستم سرش تا اگر دانه سالمی یافت شد جدا کنم؛ که ناگهان چشمم اعتراض خودش را با خارش نشان داد. 🙃
با انگشت افتادم به جانش و خوب ماساژش دادم 😬 که این بار دریچه اشکش را باز کرد، من هم دستمال کاغذی را به یاری طلبیدم.
آنقدر به هم علاقه پیدا کردند که دستمال خودش به چشمم چسبید 😄
اما حالا چشمم باد کرده بود و حسابی تنگ شده بود.
بالاخره تسلیم شدم و رفتم چشم بخت برگشته را شستم بعد هم، یک نعلبکی چای برای چشمم ریختم نوش جان کرد(شستشو با چای 😅 ).
اما خب به این راحتیها آشتی نکرد و باز هم نمیتوانستم خوب ببینم. :|
اینجا بود که واقعا فهمیدم چقدر راحت نعمت دیدن در اختیارم بوده ولی برایم عادی بود و متوجهش نبودم و شکرش را بجا نیاوردم.
واقعا چه نعماتی که داریم ولی قدرش را نمیدانیم. این چشم که بهرحال به لطف خدا امروز خوب شد 🙂 ، ولی باید بیشتر حواسمان به چیزهایی باشد که شاید در یک لحظه و به سادگی از دست برود و اگر از دست رفت قابل برگشت نیست، مثل پدر و مادر،دوست خوب وتک تک ثانیه های زندگی،نفسهایی که میکشیم و… 👌
باید بیشتر شکرگزار خدایی باشیم که بدون درخواست و چشمداشتی این همه نعمت عطا کرده و رحمت وفضلش آنجایی به اوج میرسد که در برابر شکر ناقص ما هم پاداشی در نظر گرفتهاست. ☺
کاش کمی بیشتر توجه کنیم
سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط نسیم در 1398/05/13 ساعت 06:53:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1398/05/22 @ 02:31:21 ب.ظ
یا کاشف الکروب [بازدید کننده]
با سلام و احترام جالب بود موفق باشید به وبلاگ من هم نگاهی بیندازید . انتقاد و پیشنهاد شما را می پذیرم.