فریب

مهتاب به محض رسیدن شوخی کردنش را شروع کرد انگار نه انگار که شبنم ده روز به او بی‌اعتنایی کرده بود. _واای پاشو ببین چه گچ سفیدی، یعنی هیشکی تو خونه شما هوسش نکرده یادگاری بنویسه؟ آهان شایدم خواستن ولی تو که اخلاق نداری جرأت نکردن. چیه من کاری به این حرفا ندارم ماژیکت کو؟ اصن تو کیفم هست از خونه آوردم که یادگاری بکشم برات.
لبهای شبنم به لبخندی باز شد و بعد گفت: خب داری میکشی خبرت رو بگو.
مهتاب گفت: نشد دیگه اول تو بگو چیشدی و چرا جواب منا ندادی مگه من زدم بهت؟
شبنم ماجرای آن شب را تعریف کرد و گفت: فرداش که بهتر شدم به مرجان پیام دادم، حتی عکس پام رو فرستادم ولی هیچ جوابی بهم نداد. دیدی عکسای تولد رو؟ ظاهرا که خیلی خوش گذشته. میدونی مهتاب من فکر میکنم خدا منا دوست نداره، خدا نمیخواد من یکم شادی داشته باشم. ببین یه شبم که خواسم برم چی بسرم اومد؟ تازه اینجوری همه فکر میکنن من دست و پا چلفتی‌ام و نمیتونم مراقب خودم باشم. از اونطرف خودت شاهدی چقدر شوق درس و دانشگاه رو داشتم ولی حالا کلی عقبم و فکر کنم مجبور بشم مرخصی بگیرم.
مهتاب که دست از نقاشی و شعر نوشتن برداشته بود گفت: درس و دانشگاهو که خودت لجبازی کردی و گرنه من چندبار گفتم میام باهات کار میکنم عقب نمونی؟ دست و پا چلفتیم نیستی اتفاقه دیگه، اصلا اتفاق خوبی هم بود باید خداروشکر کنی که اینطور شد.
+برو بابا… ده روزه افتادم گوشه خونه شکر چیا کنم؟
_شکر اینکه بدتر ازین نشد، مثلا توکما نرفتی، شکر اینکه از حالا قدر نعمتای خدا رو میدونی. اصن گوش کن تا برات بگم ببینی که خدا چقدر تو رو دوست داشته که این اتفاق افتاده. فردای تولد مرجان یکی‌دوتا از بچه‌ها گفتن مهمونی مختلط بوده تو حاضر بودی بری؟ مرجان دروغ گفته بود که جشن دخترونس. مرجان حتی احوال تو رو هم نپرسید وقتی کلاس تموم شد رفتم تولدش رو تبریک بگم برگشت گفت فکر نمیکردم تو و شبنم انقد امّل باشید که نیاین.
اون حتی براش مهم نبود پات شکسته. ولی اینا مهم نیست، چند روز پیش ظاهرا عکسهایی که مرجان منتشر کرده از مهمونی چندجا پخش شده و برای چندتا از دخترای کلاس حرف دراومد و کار به شکایت کشید. مینا رو یادته؟ آبروش رفته، خواستگارش عکسش رو با یه پسر تو مهمونی دیده و کنار کشیده خانوادش کلی دعواش کردن دیگم دانشگاه نیومد. حالام مرجان دو روزه که بازداشته.
شبنم بهت زده به مهتاب نگاه کرد وگفت: بخاطر عکسها؟؟؟
مهتاب گفت: عکسها و چندتا کلاهبرداری اینترنتی دیگه،منکه گفتم فضای مجازی اگر بلد نباشی خیلی راحت گول میخوری،میدونی چندنفر رو فریب داده این مرجان؟ به نظرم کلا اینستات رو با اکانتت پاک کن،چون مرجان به عکسهات دسترسی داره بعید نیست ازش سوءاستفاده کنه. هی بهت گفتم عکست رو هرچند باحجاب نذار تو فضای مجازی.
شبنم گفت: برو بابا عکس با حجاب رو چکارش میتونه بکنه خب،اونم وقتی تو صفحه منه؟
+منکه سردر نمیارم ولی لیلا،همونیکه ته کلاس میشست…مجبور شده یه کارایی واسه مرجان بکنه تا عکساش رو پاک کنه.تازه اگه بکنه.
_لیلا که عکس بدی نذاشته
+بله ولی مرجان عکسهاش رو از صفحش برداشته و پخش کرده حتی اکانتش رو وشمارش رو حالام لیلا کلا گوشی رو گذاشته کنار.کاش خیلی راحت شماره به مرجان نمیداد یا صفحش خصوصی میکرد تازه اگر فایده داشته باشه.
اما شبنم راستش رو بخوای کلا مرجان اونی نیس که تو فکر میکنی. پدرش معتاده،مادرش ول کرده رفته و مرجان برای خرج خودش و باباش دست به هرکاری میزنه. مینا روزی که با گریه از دانشگاه میرفت گفت به شبنم بگو خوب کاری کرد نیومد،برای شکایت که رفتن فهمیدن اون خونه اصلا مال مرجان اینا نیست بلکه مرجان اون خونه رو یه شب اجاره کرده به قیمت… ولش کن فقط بدون هیچکدوم اون عکسهایی که مرجان از خونه و مهمونی و غذا و کادوهاش و خانوادش میذاره واقعی نیست. نه مادری داره نه خواهر و برادری و نه پدر سرحال و پولداری. اون خودشم قربانی همین فضاشده ولی بجای نجات خودش توش غرق شد.
مهتاب چند لحظه سکوت کرد و بعد گفت: حالا بازم میگی خدا دوستت نداره؟ خیلی وقتا یه چیزایی هست ما فکر میکنیم خیره ولی در واقع شره و گاهی برعکسش.
شبنم پس از چند لحظه سکوت گفت: مهتاب، من اول از اینکه همراهیم نکردی خیلی از دستت ناراحت شدم ولی با رفتار امشبت شرمنده تو شدم. خیلی دوستت دارم و بیشتر خدا رو که دوست به این خوبی سر راهم گذاشت و من… اصلا خداروشکر که تصادف کردم.
هردو بلند خندیدند و شبنم ادامه داد: از فردا لطف میکنی درسای عقب موندم رو بهم یاد بدی؟ مهتاب کاش منم دید تو رو به دنیا داشتم خیلی قشنگه.
چند لحظه بعد با آمدن خانواده شبنم، مهتاب هم عازم رفتن شد و قرار شد فردا عصر برای درس به آنجا بیاید.
آن شب شبنم درد دلهای زیادی با خدا داشت و حس میکرد بیشتر از قبل خدا را دوست دارد.
قسمت آخر

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.