رمضان

همین یک ماه پیش بود که آمد. با آمدنش همان حس عجیب همیشگی راپیدا کردم. حس شادی و آرامش، همرا کمی دل نگرانی.
💼 چمدانش را گوشه ای گذاشت،2سطل بزرگ هم آورد 🗑
نگاهش کردم.برایم توضیح داد مثل هرسال:
این سطلها را میبینی؟ توی این هرچی کینه،کدورت،غیبت،تهمت،دروغ،سهل انگاری وعدم توجه و…داری بریز. 
حیف وجود توست که اینها را همراه داشته باشی،تو باید نور باشی
آخر ماه اینها را میبریم بیرون و دور میریزیم تا ازدستش راحت شوی.
اما این یکی، اگر دلگیری،دلشکستگی یا اشتباهی داشتی بریز. اینها بازیافتیست،میبرم خودِ خدا حلش کند،جواب دهد وببخشد.
❤ میدانی که چقدر مهربان است؟! دنبال بهانه است برای دادن جرعه ای از دریای رحمتش.وفقط یک چیز میخواهد اطاعت خالصانه :)
بی تابی ام را که دید،رفت سراغ چمدانش؛ بازش کرد. دوباره پر بود از چیزهای قشنگی که زیباییش برای کسی که درک کند خیره کننده است.
گفت:بیا بردار،ازهرکدام که میخواهی و هرچقدر دوست داری ☺
نشستم، اول بلورهای روزه را برداشتم 💎 ،بعد هم گلهای قرآن راجزء به جزء هرروز یک گل. 🌹
چندجام 🏆 دعا وگوی صلوات واستغفار وتسبیح. چند تاهم نگین انگشتری که نام ائمه رویش حک شده بود برای اینکه بیادشان باشم وکمک بگیرم ازشان.
:idea: چند چراغ نماز وتعدادی عطر خوشبوی خوشرویی وکمک به دیگران.ومقداری چیزهای دیگر.
یک چیز همیشه ته چمدانش بود که آرزوی آن را داشتم، میگفت:مدال 🏅 بندگیست. مدال اخلاص ومحو او شدن،مومن واقعی شدن. اگر خوب تلاش کردی آخرکار خودم به تو میدهمش.
بلند شدم وهدیه هایم رابرداشتم.گفت:مواظب باش باغفلت خرابشان نکنی،نگذاری دست آلوده نفس وشیطان بهشان برسد،میدانی که چقدر لطیفند!!!
.
.
.
و حالا چند روز است که مدام تذکر میدهد  مراقب باش، دارد تمام میشودها،کم کم باید بروم ها.
ومن بازهم غفلت کردم :|
چه روزهای خوب وزیبایی بود 😌
امروز داشت وسایلش راجمع میکرد.
با اینکه کمی سبک شده بودم اما هنوز مقدار زیادی زباله درونم بود. :twisted:
چندتا از هدیه ها خراب شده بود :’( وتعدادی هم سالم بود 😄 آنها را به من داد وگفت:بگذار گوشه طاقچه دلت ولی حواست بهشان باشد بازحمت به اینجا رسیدند خراب نشوند. 🙂
گفتم: نمیشود کمی دیگر بمانی؟ اینها که خراب شدند چی؟ قول میدهم…
گفت:نه گفته بودم فقط یکماه میمانم باید بروم. نا امیدهم نباش.
چشمم به همانی افتاد که از روز اول دنبالش بودم 🏅 .داشت توی چمدانش میگذاشت پس امسال هم…اشکهایم سرازیر شد 😭 😭
متوجه شد دستی از روی محبت بر سرم کشید و یک شاخه گل به من داد 🌷 شاخه گلی زیبا وخوشبو.
گفت:این هم عیدی ات.
لبخندی زدم و خوشحال شدم 😍
چمدانش را برداشت،دوباره اشکهایم راه گونه ام را درپیش گرفت دستم را به نشانه خداحافظی بالا بردم 👋 و او در لرزش قطرات اشکم دور شد و رفت.
رمضان را میگویم…

#به_قلم_خودم

  • 5 stars
    نظر از: عابدی
    1398/05/12 @ 11:43:19 ق.ظ

    عابدی [عضو] 

    سلام می‌کنم به شما، سلام به شما و محبتی که از آن سرشار هستید. سلام به شما و دلهایی که پر از محبت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) است. سلام به شما که برای رسیدن عید بزرگ غدیر لحظه شماری می‌کنید.
    غدیر یک جریان است و یک فرهنگ است و یک دین و مکتب است و ما باید این را احیا کنیم.
    تبلیغ غدیر جزء واجبات است. مثل نماز که می‌خوانیم، اصل دین، ولایت و اصول دین از فروع دین مهمتر است. پیامبر فرمودند: «فَلْیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَ الْوالِدُ الْوَلَدَ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ»
    یک نکته که در غدیر باید خیلی پررنگ شود برپایی کاروان‌های شادی است.
    بیاییدهمه دست به دست هم بدهیم که انشاءالله غدیر امسال با شکوه برگزار شود و در برپایی کاروان¬های شادی در سرتاسر ایران اسلامی، محبت خودمان را به مولا علی(ع) نشان بدهیم.
    یا علی

  • 5 stars
    mhd
    نظر از: mhd
    1398/03/14 @ 07:32:57 ب.ظ

    mhd [بازدید کننده]

    خیلی زیبابود!

  • پاسخ از: نسیم
    1398/03/14 @ 07:34:06 ب.ظ

    نسیم [عضو] 

    ممنون التماس دعا

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.