دلتنگی....
سه شنبه 99/09/25
?امروز یهویی و بیهوا دلم گرفت، یعنی چند روز بود که انگار حال خوشی نداشتم، تا اینکه امروز بغضی ناگهانی به گلویم هجوم آورد. چرا و چیشده بود نمیدانم؟!?
فقط این بغض بیمحابا به گلویم چنگ میانداخت، بعد ناهار حتی بیشتر ازچند دقیقه نتوانستم تحمل کنم حتی حوصله شستن ظرفها?را هم نداشتم. گفتم بروم سر درس شاید حال و هوایم عوض شود، فایده نداشت.
به محض نشستن پشت کامپیوتر?باران اشک راهش را از چشمم به روی گونههایم باز کرد.?
گفتم به خوبیها فکرکنم? اما امروز از همان روزهاست که هرچیزی فقط بغضم را شدت میبخشد…
به پدر و مادرم فکر کردم، به محبتشان و زحمتهایی که برایم میکشند… دلم بیشتر فشرده شد چرا که هنوز آنطورکه باید نتوانستم کاری برایشان کنم?
به دوستانم و روزهای خوشی که باهم داشتیم… اما نه… روزهاییست که هرگز تکرار نخواهد شد و دوستیهایی که در شلوغیهای زندگی کمرنگ شده به گذشتهای که پر انرژی وشادابتر بودم به آینده که باید بهترشوم… هیچکدام حال دلم را بهتر نکرد.
راستی چه شد که به اینجا رسیدم؟ نشاطم را در کدامین کوچه عمر جاگذاشتم؟
فقط دلم میخواهد از عالم وآدم جدا شوم… تهی وسبک. اما من تاب تنهایی را ندارم. میدانم که نمیتوانم طاقت بیاورم… باید کاری کنیم که اگر همین لحظه قرار بر رفتن بود خدا با لبخند منتظرمان باشد،کاری کنیم که دیگران با یادمان لبخند وآرامش مهمانشان شود،کاش در میان روزمرگیها کمی بیشتر هوای دل همدیگر را داشته باشیم.
افکار قشنگی بود که لحظهای از ذهنم گذر کرد اما چه کنم که سخت پر از دلتنگیم!…
✅ دلتنگی …دقیقا مشکل همین است. اما دلتنگ چه؟
دلتنگ روزهای خوب،دلتنگ دوستان،دلتنگ شادی از ته دل اما فراتر از اینهاست…دلتنگم،دلتنگ انسان بودن،دلتنگ انسان کامل… دلتنگ امام زمان چقدر لطفت شامل حالم شد ولی من متوجه نشدم وفقط گله کردم.
امام زمانم کاش بودی!?اگر بودی پاییز راهی به دلم نداشت،اگر بودی غصه نداشتم،دلتنگ نمیشدم…
حواسم نیست…چه میگویم؟ اگر بوودی؟؟!!! هستی اما من نیستم گناه پرده بر دلم انداخته…بیا و دستم را بگیر و مرا در راهی بگذار که در انتهایش نور و آرامش ابدی است، راهی بسوی خدا❤ خدایا دوباره تو را گم کردهام که بیقرارم،این اشک و بغض میخواهدهمین را بیادم بیاورد.
? و دوباره من و نوشتن…نوشتن از تو و برای تو و دوباره آرامش پس از آن?انگار حالم بهتر است…
#به_قلم_خودم
جمعه انتظار
شنبه 99/09/15
کاش این #جمعه آخرین جمعه #انتظار باشد.
کاش #جمعه بعدی جمعه #ظهور باشد.
دیگر در دعاهایم نمیگویم خدایا فرج امام زمان(عج) را نزدیک بگردان،بلکه باید بگویم:خدایا فرج مولایمان را برسان…الساعة،الساعة،الساعة…العجل،العجل،العجل
#به_قلم_خودم
تقوا یعنی...
چهارشنبه 99/08/21
#تقوا یعنی ببینی هرجا وظیفت چیه همون رو انجام بدی
اگر باید نری، درس نخونی، نخوری و… انجام بدی
اگر باید بخوری، بخندی، خدمت کنی و… انجام بدی
تقوای هرکس باتوجه به مختصات وجودیش متفاوته.
یه کار برای کسی عین تقواست، برای یکی عین بیتقوایی
گاهی یه جایی باید یه عذرخواهی کنی، بتونی انجام بدی یه حجابهایی کنار میره
اگر تقوا رو رعایت کنیم، قطعا پردهها کنار میره، راه باز میشه.
آیه 96سوره اعراف رو حتما هر روز تکرار کنید:
وَلَو اهلُ القری آمنوا واتّقَوا لَفتحنا علیهم برکاتٍ مِن السّماء والارض ولکن کذّبوا فأخذنٰهم بما کانوا یکسبون
#استاد_شجاعی
محرم فراموش شدنی نیست...
چهارشنبه 99/06/12
قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلّى اللّه علیه و آله) :
اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ علیه السّلام حَرارَةً فى قُلُوبِ الْمُؤ منینَ لا تَبْرُدُ اَبَداً.
براى شهادت حسین علیه السلام ، حرارت و گرمایى در دلهاى مؤمنان است که هرگز سرد و خاموش نمی شود.(جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 556)
🏴 امسال #دهه_محرم برایم از سالهای دیگر زودتر گذشت. اصلا انگار محرم برایم #محرم نبود، خبری از آن شور و تجمع هرساله نبود. :| هرسال اکثریت مردم در #حسینیه_اعظم شهر جمع میشدند و درکنارهم عزاداری میکردند.
انگار درکنار آنها که بودیم حسوحال و پاکیدل دیگران روی دلما هم اثر داشت و #محرم جور دیگری بود.
🍂 امسال اما #حسینیه_اعظم خلوتتر بود همان جمعیت هم با فاصله ازهم. هیچکس دوست نداشت به دیگران نزدیک باشد،دیگرانی که سال قبل حتی اگر نمیشناختیمشان اما درکنار هم بودیم. همان حس إنما المؤمنون إخوة
🕊 فایده نداشت کبوتر دلم بیقراری میکرد و خودش را به درودیوار دل میزد،نمیخواست با وضع موجود بسازد. خسته که میشد بغض میکرد و گوشهای آرام مینشست.
با خودم فکر کردم اگر این وضع ادامهدار شود و کمکم ذکر ونام حسین(علیهالسلام) کمرنگ شود چه؟
شبهای بعد به هیئت کوچکی که در فضای باز بود رفتیم. گوشهای نشستیم اول در نظرم #غریبانه بود، اما آنجا هم صفای دیگری داشت و زود به دل نشست.
بعد از مراسم گشتی توی شهر زدیم. در جایجای شهر، در کوچهپسکوچهها هیئات بود و مردمی که هنوز عشق امامشان در دلشان بود. مردمی که ثابت کردند در هر شرایطی، اگر لازم باشد شیوه عزاداری عوض میشود اما نمیگذارند #پرچم_محرم زمین بماند. 🙂 نمیگذارند قیام اباعبدالله فراموش شود.
شبهای #تاسوعا و #عاشورا هیئتها شلوغتر هم شد. و باز کبوتر دلم بال و پر باز کرد و رفت… 🕊
شاید #کرونا خیلی هم بد نبود، درست است که آن شور و تجمع را از ما گرفت اما باعث شد بیشتر از سالهای قبل در شهر نام #حسین بپیچد و مردم نیاز به #امام_زمان(عجالله تعالیفرجه) را احساس کنند. 👌
هرچند امسال مراسم #نخل و #عَلَم برگزار نشد و هرچند امسال مثل هرسال در خانههایمان خبری از مراسم همیشگی نباشد اما عشق حسین در دلمان تا ابد پایدار است و قیامش الگوی ما.(انشاءالله)
امیدوارم که #محرم سال آینده یک تجمع جهانی را در کنار آقا امام زمان(عج) داشتهباشیم. 🙏
الحمدلله که امسال هم شرکت در مراسم سیدالشهدا روزیمان شد.حالا کبوتر دلم با آرامشی در کنجدلم قرار گرفته، انگار آرامشش بیمحرم نمیشود. بیدلیل نیست که میگویند:
🌷 🌷 اصلا حسیـن جنس غمش فرق میکند 🌷 🌷
بانو امین
شنبه 99/06/01
مدتی برام سوال بود که #بانو_مجتهده_امین چطور زندگی کردند که تونستند به درجه اجتهاد برسند؟ مگه ایشون مثل باقی خانمها زندگی نداشتند؟ برای یک زن حتما خیلی سخته که به اینجا برسه…
تا اینکه کتابچه کوچیکی از زندگینامشون از کتابخونه گرفتم.
بعد خوندنش هم ایشون رو بهتر شناختم و هم واقعا از خودم خجالت کشیدم که ببین اونها چطور زندگی کردند با چه عشق و تلاش و ایمانی و چقدر دغدغه اسلام رو داشتند و من کجای کارم!!
هرچند قرار نیست همه مثل هم باشند، بهرحال علاقه،استعداد،سلیقه و شرایط هرکس متفاوته اما میشه لااقل بهتر زندگی کرد و بتونیم با شناخت خودمون و مبارزه با #راحت_طلبی به آرزوهامون و زندگی ایدهآلی که ادامش توی آخرت باشه برسیم.
اینکه گفتم خجالت نه که ناامیدی و سرکوفت…نه بلکه برام انگیزه و شوق شد تا به خودم بیام و بیشتر از پیش تلاش کنم و ناامید نشم.
رمزموفقیت ایشون علاوه بر #توکل به خدا و باور و #اعتقاد_قلبی به خدا، همون تلاش و پشتکارشون بود.
همون عشق و دغدغهشون.
بطوریکه هم سختیهای زندگی رو تاب آوردند هم در هیچبخشی از زندگی کم نگذاشتند و هم به اهدافشون رسیدند. به خدا رسیدند و چه ارتباط زیبا و #آرامش_بخشی با خدا داشتند.
توصیه میکنم اگر تا حالا مطالعه نداشتید حتما بخونیدش.
پ.ن: ایشون اوائل ازدواجشون نگران بودند که شوهرشون موافقت میکنن یا نه. که ایشونم از عالمی پرسیدندکه زن خانهداری کنه یا درس بخونه؟و جواب شنیدن که زن اگر بتونه نایب بگیره و درس بخونه قطعا بهتر هست.
اما این هم مهمه که ایشون به بهانه درس هیچوقت همسر رو تنها نگذاشتند یا به بهانه همسر وفرزند درس رو رها نکردند. حتی چند روز بعد فوت فرزندشون با شوقی که داشتند درس رو از سرگرفتند.چون دیدشون به دنیا و زندگی چیز دیگه بود و قطعا خداوند یاورشون شد. پس ماهم باید تلاش کنیم ومطمئن باشیم قطعا موفق میشیم.مهم این هست.👌 جالب اینه که بیشترین تلاش ایشون هم برای همین بود که جامعه خصوصا خانمها آگاه بشن.
مهمانی نور
پنجشنبه 99/02/04
از یک هفته پیش در تکاپو بود. لباس نو خریده بود، کارهای خانه راهم انجام دادهبود تا چیزی مانعش نباشد. ☺ چندبار کارت دعوتش را نگاه کرد تا از تاریخش مطمئن شود وجانماند. روز آخر روی پا بند نبود همه متوجه شادیاش بودند. شب زود خوابید تا صبح زود سرحال و آراسته آماده رفتن شود. بهترین دوستش او را به مهمانی دعوت کردهبود آن هم مهمانیای که میدانست عزیزی هم میآید. همان که خیلی دوستش داشت وسالها بود او را ندیده بود… 😍 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸
حالا ماهم به یک مهمانی دعوت شدهایم.
اما نه از جنس مهمانیهای زمینی و مهمانی جسم.
مهمانی نور،مهمانی دلها، از طرف بهترین دوستمان خدا. 🌙
کاش کمی مثل او درتکاپو بودم. مخصوصا که میدانم آن عزیز منتظَر هم دراین مهمانی هست.
اما دراین روزهای پایانی همه بیقراریم. باید دلها را آماده کرد، آراسته ومرتب. غبار گناهان وعادات ناپسند را از آیینه وجود پاک کنیم.
کارت دعوتمان را مرور کنیم تا با آمادگی کامل و به موقع در مهمانی حاضر شویم. ✉
تارعنکبوتهای دنیایی را از دنیایمان کنار بزنیم وکارهای دنیا را روبراه کنیم تا مبادا چیزی لحظهای ما را از لذت مهمانی جداکند.
در این لحظات پایانی میخوانم: اِلـهی لَوْ اَرَدْتَ هَوانی لَمْ تَهْدِنی، وَلَوْ اَرَدْتَ فَضیحَتی لَمْ تُعافِنی :’(
و زیر لب زمزمه میکنم: اگر دوستم نداشتی دعوتم نمیکردی…
از لطف و کرمت مرا دعوت کردی که بین بهترین دوستانت باشم هرچند از دور نگاهت کنم. 😍
میخواهم آنقدر باتو حرف بزنم وعاشقی کنم تا سیراب شوم هرچند عشق تو تمامی ندارد وتشنهتر میکند.
امیدوارم لایق این مهمانی باشم ومهمان خوبی باشم.
لحظات عاشقی دارد شروع میشود، دعا کنیم برای آن عزیز غایب ازنظر که اگر درکنارش باشیم تا آخر دنیا درمهمانی نور هستیم.
دراین روزها مراهم دعاکنید. 🙏
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1.قسمتی ازمناجات شعبانیه.
خدایا،اگر خواریام را میخواستی، هدایتم نمینمودی، و اگر رسواییام را خواسته بودی عافیتم نمیبخشیدی
خلیفه الله
جمعه 98/11/04
✳ خدا از فلسفه بودن انسان به این شکل خبر میدهد و میفرماید: “انّی جاعلٌ فی الارضِ خلیفهً” : من جاعل و پدیدآورنده خلیفهای روی زمین هستم.
با خودم گفتم:
🔰 و خدا خواست که تو هم یکی از آنها باشی. درست است که ما نمیتوانیم خلیفه الله واقعی باشیم اما شبیه آنها که میتوان شد. تلاش که میتوان کرد، جلوهای از آن را که میتوانیم در وجودمان پرورش دهیم. 👌
❇ خدا تو را آفرید، و بر تو منت نهاد و به تو حیات زمینی داد.
چون رسیدن به این مقام بدون سختیهای زندگی زمینی و بدون تلاش که نمیشود!
اصلا بهشتی که با تلاش بدست نیاید ارزشی ندارد و “هم فیها خالدون” نمیشود. 🙂
بهشتی که خودت را با خدا وفق نداده باشی و روحت را نتوانی از ظلمات جدا کرده و به نور پیوند دهی، بهشت نیست. 🙂
🌺 خدا از سر لطف و رحمت کتاب هدایت و راهنمایانی که جلوه کامل خلیفه الله هستند و هر آنچه برای رسیدن به هدفت به آن نیاز داری برایت فرستاد.
✅ حالا وظیفه توست که شکرگزار باشی، انسانوار زندگی کنی، همانطور که او خواسته. وظیفه توست تلاش کنی از گروه “قلیلٌ مِن عبادی الشکور” باشی.
⁉ خب تمام اینها هم باز لطف و رحمت و فضل خداست. پس چرا بخاطر عمل خالصانه پاداش در نظر گرفته شد؟
این هم نشان دیگر از لطف حق، از عشق حق به عبدش. 💟
آری نمیتوان شکرگزار واقعی بود ولی حداقل میتوان ناسپاسی و نافرمانی را به حداقل رساند. 💪
میشود گفت هرچه تو بخواهی نه هرچه من دلم بخواهد. چرا که حتما بهترینها نزد توست حتی اگر من نفهمم. ☺
❤ چشمها را باز کن…جلوه خدا را در تکتک مخلوقات ببین.
چه آرامش و شادی بالاتر از این. روی تمام نقزدنها، زیادهخواهیها و دنبال نفْس دویدنها خط قرمز بکش.
این آمدن فقط لطف و رحمت حق بود به تویی که هیچ بودی. ❤
خدا همه چیز را برای تو آفرید و تو را برای خودش. ارزش تو بالاتر از این خواستههاست تو برای خدایی، برای نهایت کمال و این نهایت عشق است. قدر خودت را بدان و مراقب باش که “والعاقبه للمتقین".
🌸 و چه زیبا گفت سعدی:
رسد آدمی به جایی که بهجز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت 🌸
📚 برداشتی از کتاب: هدف حیات زمینی آدم، اصغر طاهرزاده