نوشته شده توسط
نسیم در آرامش
در حین خوردن دوباره ذهنش به سمت آن شب رفت. وقتی از دانشگاه برگشت هزاران فکر به سرش زد که چطور پدر و مادر را راضی به رفتن کند. اما هرچه کرد دید نه میتواند و نه دوست دارد که به آنها دروغ بگوید و باعث شود اعتمادی که بینشان بود ترک بردارد. این بود که عصر که…
بیشتر »