موضوع: "محبت"

محبت

  1. اولین حسی که انسان بدنبال آن است وتجربه می کند“مهر ومحبت” است. کودک از ورود به این دنیا می هراسد،انگار می داند به چه جایی پا میگذارد که به محض ورود گریه می کندو هیچ چیز اورا آرام نمیکند مگرآغوش پرمهرمادر…اما هنوز چیزی کم دارد، پدر را…بعد اولین بوسه پدر بر گونه اش،اولین لبخند را بدنیا میزند…دارد آنچه میخواهد…
  2. کم کم در دامان پر مهر مادر ودر میان محبت اطرافیان رشد میکند.ولی انگار رو به فراموشی میرود محبت اصلی، محبت همان که روزی میترسید از او جدا شود، محبت بیکران الهی…حالا دوستان زیادی هم دارد که هرکدام گوشه ای از زندگی ودلش را زینت داده اند، دوستانی باعشق ومحبت…اما هنوز چیزی کم است،آرامشی که فقط در آغوش خدا میتوان یافت…
  3. کودک دیروز با ناملایمات زندگی آشنا شده تا یادش نرود توجه به عشق ابدی را،گاهی از ناملایمات به تنگ می آید اما باید ساخت…او برایش برنامه ها دارد…می خواهد تبدیل به بهترینش کند…اما محبت اطرافیان هم باید باشد چرا که محبت لازمه زندگی است.
  4. ولی در دنیای امروز محبت کمرنگ شده،همه در هیاهوی فریبنده زندگی غرق اند، کم اند کسانی که محبت را زنده نگه دارند. کودک دیروز تنهاست…دلگیر از آدمیانی که محبت را به بازی گرفته اند و زمینی که سرد است…کاش هیچ دلی سرد نبود، کاش هیچ دلی برای کسی که محبت را نمیفهمد نمی تپید…چقدر بی توجهی دیگران آشناست، همان دردی که از وجودش نمی خواست پا به دنیا بگذارد.
  5. خدایا آسایشی را نمیخواهم که مرا ازتو وعشق دوستان دور کند، آرامش میخواهم…آرامشی در میان این دنیا…برای تو وکنارتو…
  6. چرا محبت دیگران فریبنده است؟ چرا دور کننده از یادتوست؟محبت به دیگران باشد، باشد نه اینکه بیاید وبرود، باشد ولی فقط برای رسیدن به تو. دلگیر نسیتم ازآدمیان چرا که آرامشم تویی…خدایا دلهای مارا با محبت عجین کن اما فقط با محبت خودت پیوند ده…فقط خودت…فقط تو…فقط خدا